عکس های فاطمه کوچولو
سلام به دوستای گلم
من همیشه غیبتام طولانی هست
فکر کنم دیگه به این موضوع عادت کردید
بالاخره بعد از مدت ها یه سری از عکسام به وسیله مامانم به دست خالم رسید و خالم می خواد واستون بزاره
بچه ها اگه بدونید چه قدر بزرگ شدم
الان بلدم کلی حرف بزنم... شعر بخونم...
بازی اتل متل، کلاغ پر و لی لی حوضک بلدم
مثلا لی لی حوضک رو این جوری می خونم:
لی لی حوضک ، توتو اومد آب بخوره ، توتو اومد آب بخوره.
دیگه منم این جوری می خونم دیگه
باید ببینید، به قولی می گن: شنیدن کی بود مانند دیدن...
حالا یه سری از عکسایی که این مدت گرفتم رو واستون می زارم ...
زمستون اومده و با داداش و بابا رفتیم برف بازی:
عکس با گلای مامان زهرا:
بچه ها مامانم خودش گل پرورش می ده، سبزی می کاره
تو ماشین بابا نشستم و خوابم برد:
اینم منم با دختر دایی گلم:
بچه ها دختر داییم فقط نه روز از من کوچکتره و خیلی هم دوسش دارم
من عاشق توپم هر چی ببینم می خوام بگیرم تو دستم:
ایشونم عمه لیلای منه که خیلی هم دوسش دارم:
ایشونم عمه لیلا و عمه مهشید منه:
بچه ها جشن تولد داداش محمد حسینم هست
و این دختر خانم هم، دختر عمه گل منه
این عکس ها مال عید سال 93 هست، جاتون خالی رفتیم شیراز
اینجا هم پشت خونه مامان جون و بابا جون مامانم هست
تابستان امسال با خانواده رفتیم شمال
جای همتون خالی خیلی خوش گذشت:
داداشم با بابام لب ساحل یه تمساح بزرگ ساختن
از این جا به بعد هم یه گلچین از عکسای قشنگم هست: